3. بازگشت به اصل

ساخت وبلاگ
احساس می‌کردم توده‌ی ابری سیاه و غلیظ از ابتدای پیشانی دارد لابه‌لای مغزم پیشروی می‌کند و دیوار می‌کشد تا انتهای سرم چنان مه‌آلود و سنگین که قدرت تفکر را از چشمانم پنهان می‌کند امروز تصور می‌کنم مغزم به طور کامل به تصرف توده درآمده! سی‌سالگی مبارک ‌***پ. ن: نوشته شده در نیمه شب دی ماهپ. ن: هدیه‌ی تولدم دفتر و دفترچه‌ای‌ست که با در دست گرفتنش احساس می‌کنم دوباره سبز خواهم شد. 3. بازگشت به اصل...ادامه مطلب
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 16:57

قرار بود انساننخستین کلامی باشد که رعایت کرده باشیتویی که قرار بود قلم عصای دستت باشد پس چه شد که دست تو راآهک و سیمان گرفتو مثل تیشه‌ای به جانِ تخته‌سنگِ روی سینه‌ات انداختبه یاد آر چه شنیدی وقتی آواز سبز پیچک در گلوی تو پیچیددر آن دم که دور دستِ صدا تو را به ژرفای مطلق سکوت بردو در خنکای صبح به موسیقیِ بید و باد و باران سپردبگو در ٱن سیاهی معلق چه دیدی که اوقات پلک را مکدر کردتا وهم بی‌رنگ و بو در جمجمه_ این کاسه‌ی ترک خوردهپا سفت کندکنار اشکی که دست و پااز شرمِ ناتوانی می‌ریختاز یاد مبر که تو نیز در پی آن از نفس افتادیو او سنجاق سرش رادر قلبت جا گذاشت تا به آینه‌ها بگویی سرشار از آهیو بار پرواز رااز شانه تا کمر فراموش کرده‌ایبا این همهنشانی اگر از من بخواهی از تک درخت نخل آن جزیره‌ای بپرسکه تمام دریایش راخودم گریسته‌باشم.***پ. ن: دلنوشته‌ست جدی نگیرید  3. بازگشت به اصل...ادامه مطلب
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 7 تير 1401 ساعت: 16:57

 جان اسنو: تیریون از صحبت کردن لذت می‌بره دنریس: همه از چیزی که توش خوبیم لذت می‌بریم جان اسنو: من نه!     دیالوگی از سریال Ga.me O.f Ther.ons   3. بازگشت به اصل...ادامه مطلب
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50

   بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ (1) حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ (2)  كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ (3) ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ  (4) 3. بازگشت به اصل...ادامه مطلب
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50

 [مکان: مغازه‌ی ابزارفروشی ِ پسرخاله‌ام] (من به عنوان شاگرد فروشنده، برای کمک به پسرخاله‌ام چند هفته‌ای را در مغازه‌اش کار می‌کنم)      من: آقای سین! شما با آقای «سین» بزرگ که روزنامه‌نگار و منتقده نس 3. بازگشت به اصل...ادامه مطلب
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 135 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50

 

تو خود حجاب خودی...، از میان برخیز!

3. بازگشت به اصل...
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 140 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50

 نمی‌توانست احساسش را بیان کند.

دردی بود بالاتر از حد معلوماتش.

 

«سفر به انتهای شب، لویی فردینان سلین»

 

3. بازگشت به اصل...
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50

 من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو

پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو

ور از این بی خبری رنج مبر هیچ مگو!

«مولوی»

 

3. بازگشت به اصل...
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 118 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50

    سـ.کـ.ـس و خون را به راه ریخته‌است در مسیری که بخت خوابیده در میانِ صدای تلویزیون «بازی ِ تاج و تخت» خوابیده   قول داده شکوفه خواهد زد جای شلیک آخرین بوسه ردی از خونِ  «باغ بی‌برگی» زیر پای درخت خ 3. بازگشت به اصل...ادامه مطلب
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50

       این بی‌کرانه  زندانی چندان عظیم بود که روح از شرمِ ناتوانیدر اشک پنهان می‌شد.   "شاملو"       3. بازگشت به اصل...ادامه مطلب
ما را در سایت 3. بازگشت به اصل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : satern بازدید : 130 تاريخ : دوشنبه 15 بهمن 1397 ساعت: 13:50